raze del



تقدیر

باید تو رو پیدا کنم   /   شاید هنوزم دیر نیست

تو ساده دل کندی ولی   /   تقدیر بی تقصیر نیست

با این که بی تاب منی   /   بازم منو خط میزنی

باید تو رو پیدا کنم   /   تو با خودت هم دشمنی


کی با یه جمله مثل من   /   می تونه آرومت کنه

اون لحظه های  آخر از   /   رفتن پشیمونت کنه

دلگیرم از این شهر سرد   /   این کوچه های بی عبور

وقتی به من فکر می کنی   /   حس میکنم از راه دور

آخر یه شب این گریه ها   /   سوی چشمامو می بره

عطر تر از پیراهنی   /   که جا گذاشتی می پره

باید تو رو پیدا کنم   /   هر روز تنها تر نشی

راضی به با من بودنت   /   حتی از این کمتر نشی

پیدات کنم حتی اگه   /   پروازمو پرپر کنی

محکم بگیرم دستتو   /   احساسمو باور کنی

پیدات کنم حتی اگه   /   پروازمو پرپر کنی

محکم بگیرم دستتو   /   احساسمو باور کنی

 

باید تو رو پیدا کنم   /   شاید هنوزم دیر نیست

تو ساده دل کندی ولی   /   تقدیر بی تقصیر نیست

باید تو رو پیدا کنم   /   هر روز تنها تر نشی

راضی به با من بودنت   /   حتی از این کمتر نشی

نوشته شده در شنبه 11 شهريور 1391برچسب:,ساعت 16:38 توسط mona.soliman| |



 

نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,ساعت 2:41 توسط mona.soliman| |

نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,ساعت 2:25 توسط mona.soliman| |

عکس های عاشقانه


نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,ساعت 2:22 توسط mona.soliman| |

هوای چشام بدجوری ابریه
دلم تنگ و غرق بی صبریه
چه حس غریبی چه بدحالیه
که هستی ولی جای تو خالیه
خودش و یکی جای تو جا زده
یکی که نمی فهمه حالم بده
یکی که فقط فکرش اینه بره
نه دل داره نه غصه نه خاطره
می خواد که نبودش رو حاشاکنم
بره من بشینم تماشاکنم
نمی فهمه که خیلی زود می شه دیر
همش می گه دنیا رو جدی نگیر
یکی جای تو این روزا با منه
که سرده نگاهش جنسش از اهنه
که نسبت به حسم لباش بی حسه
دلم کی دوباره به تو میرسه

نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,ساعت 2:20 توسط mona.soliman| |

برای تو می نویسم...

برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست...

برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست
...

برای تويی كه احسا
سم از آن وجود نازنين توست ...

برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...

برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است...

برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی...

برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی...

برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...

... تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است برای

برای تويی كه قلبت پـا ك است ...

برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است...

برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...

برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...

برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است...

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است.

نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,ساعت 2:16 توسط mona.soliman| |


نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,ساعت 2:15 توسط mona.soliman| |

در این توهمات پیچ در پیچ خاکستری

شاید که دستی سرخ

کبودی گونه های تاریخ را مرهم می نهد

در همین نزدیکی

زیر بار تکرار ثانیه هایی که مدام

چنگ در گریبان هم می زنند

دستی سبز از طراوت گونه ها ی فقر

تیله های بلورین دلی شکسته را

سوال می کند!

شاید که این هجوم کهنه می خواهد

از حلقوم نقره ای آلونک های سر به فلک کشیده

سهم عریان و لخت اندیشه هایی که در باد

بر خود می لرزند را

بستاند

شاید که آن پر نور ترین ستاره

و تمامی ستارگان دیگر

که در قلبشان ذره ای عدالت موج نمی زند

توهمات نورانی ای هستند

که در درون با سیاهی آمیخته اند

شاید که اوج لذت این ستاره ها

به تولد سیاه چاله ها ختم خواهد شد

کاش سیاه چاله ها هم به صداقت قاصدک ایمان می آوردند

کاش قاصدک ها هم می توانستند معجزه کنند

آن وقت شاید آن پرنورترین ستاره

می توانست 

عدالت را استنشاق کند

وشاید که عدالت از شیقه های زمان بالا می رفت

و دیگر ثانیه ها دست در گریبان هم نمی کردند.

نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,ساعت 2:14 توسط mona.soliman| |

 

تمام ترانه هایم ترنم یاد توست و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست

 

ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم

 

و تو را آنگونه که میخواهی دوست دارم

 

ای مهربان - پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود

 

و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید

 

تبسمی از تو مرا کافیست که  از هیچ به همه چیز برسم

نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,ساعت 2:10 توسط mona.soliman| |

نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,ساعت 5:13 توسط mona.soliman| |


چی تو چشاته که تورو اینقدر عزیز میکنه

این فاصله داره منو بی تو مریض میکنه

این که نگات نمیکنم یعنی گرفتار توام

رفتن همه ولی نترس من که طرفدار توام

هرچی سرم شلوغ شد رو قلب من اثر نذاشت

بدوت تو دنیای من انگار تماشاگر نداشت

منو نمیشه حدس زد با این غرور لعنتی

هیج وقت نخواستم ببینیم تو لحظه ناراحتی

.

میخواستم نبخشمت یکی ازت تعریف کرد

دیدن تنهایی تو منو بلاتکلیف کرد

بیا و معذرت بخواه از جشنی که خراب شد

از اون که واسه انتقامم از تو انتخاب شد

هرچی سرم شلوغ شد رو قلب من اثر نذاشت

بدوت تو دنیای من انگار تماشاگر نداشت

منو نمیشه حدس زد با این غرور لعنتی

هیج وقت نخواستم ببینیم تو لحظه ناراحتی

نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,ساعت 5:9 توسط mona.soliman| |

هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند ...
هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند !
با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند !
مردی در آن نزدیکی به او گفت : چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی ؟!
هندو گفت : عقرب به اقتضای طبیعتش نیش میزند. طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن ...
چرا باید از طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم ؟!
هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش همیشه خوب باش حتی اگر اطرافیانت نیشت بزنند ...

نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,ساعت 4:50 توسط mona.soliman| |


Power By: LoxBlog.Com